دوال هارمونی (؟) اتاق آینهها از همان اول از آن دور دست تکان میداد. اما انگار پیامی از یک حیات هوشمند فرازمینی بهام رسیده باشد. میفهمم که پیام است، ولی نمیدانم چه میخواهد بگوید. توی مغز میرود، ولی نه چیزی بیرون میکشد و نه جایی مینشیند.
شاید اگر زمانی بود که تازه هفتاد هشتاد فصل را پشت سر گذاشته بودم، هم پیام دوال هارمونی (؟) را بهتر میفهمیدم، هم شعر معشوق همچون قطاری بهم برخورد میکرد و در ترکیب جاده شاهراج با مه و صدای زنگوله گاو و پارس سگ چنان فرو میرفتم که بعدش آدم دیگری میشدم. ولی آن روزها چند وقتی است که تمام شده و عین الاغ فقط دارم میتازم بدون اینکه حواسم باشد دور و برم چه میگذرد.
مدتها قبل بود که در چهار گروه شلنگ میانداختم و امسال دارد تکرار میشود. عجیب اینکه نگران هیچکدام نیستم؛ چون حواسم نیست. حواسم بیشتر به ناتالی/نوتلاست و گروه سیاسپیاس که مبادا چیزی از قلم بیفتد و باز همه چیز را مشمول مرور زمان کنم و خودم و اعصابم با هم کش بیاییم. آنقدر همه چیز را فشرده کردهام که نتوانم بفهمم دور و برم چه خبر است و فقط عین الاغ بتازم.
نهچندان بیربط: بیحرف پیش، هفتم تیر با یکی از گروهها اجرا داریم. تنها بخش هیجانانگیزش برای من این است که دو تا از لاینهای خودم را میزنم که یکیش این است. اگر آمدید (که قدمتان سر چشممان) و آهنگ مورد نظر را بین بقیه آهنگها یافتید، جایزه را میبرید.
نهچندان بیربط 2:جای کلیگ خالی که بدترین اجرای زندگیم (آذر 97) را دیده بود و میگفت فکر کردم یه تکه رنگ از سقف ریخته جلوی سرت.
بیربط 1: کادو همراه معمای رصدخانه کیتو در تعطیلات عید تحویل صاحبش شد. میدانم خوانندگان بیشمارِ اینجا برای رسیدن این لحظه و شنیدن جواب معما خواب و خوراک نداشتهاند. فلذا به زودی جوابش را مینویسم.